سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

هفت از بیست

    نظر

امروز روز بسیار بی نظمی بود. تقریبا به هیچ کدام از برنامه ها نرسیدم. دیر خوابیدیم و دیر بیدار شدم و بعد هم کارهای غیر منتظره ای پیش آمد. همه این اتفاقات قابل پیش بینی و پیشگیری بود. کسی که واقعا قصد داشته باشه کاری را به انجام برسونه اونقدر اما و اگر نمی کنه و بیدی نیست که با هر بادی بلرزه.پ

با این همه من مصمم ادامه می دم به قول معروف هر جا جلوی ضرر را بگیری منفعته.

و اما اشتباهات بیشمار دیروز:

1- پرحرفی، بیهوده گویی ( در مورد موضوعات بی ربط و غیر ضروری حرف زدن)

2- متمرکز نبودن . متمرکز بودن یعنی در همه جا و همه حال حالتی مثل مراقبه داشته باشم و آگاه به رفتار و افکارم باشم. معمولا وقتی در جمع یا مهمونی هستم این حالت پیش میاد.

3- خودم را فرای حوادث و اتفاقات ببینم. این کار را این روزها دیگه قادر به انجامش هستم فقط باید تمرکز کنم و حواسم جمع باشه و به هدفم فکر کنم.

 

حرف آخر اینکه هنوز تا پایان روز وقت دارم که کارهای عقب افتاده را تا جایی که ممکنه پیش ببرم.


شش از بیست

    نظر

سلام بر روز ششم

سلام بر روزهای خداوند و سلام بر همه لحظه ها و ثانیه هایی که به ما ارزانی شده.

یک روز دیگه رو هم پشت سر گذاشتم. دیروز روز خوبی بود. آرامش درونیم را خوب حفظ کردم. با دخترک خوش اخلاق بودم. کارهام را هم تقریبا طبق برنامه پیش رفتم.

و اما اشتباهات دیروز

1- باید بیشتر و بیشتر به برنامه ام پایبند باشم. وقتی برای انجام هر کاری ساعتی در نظر گرفته ام باید به آن اهمیت بدهم و انجامش را موکول به ساعت دیگری نکنم.

2- من این چند روزی که از این دوره گذشته هر روز صبح با 30 الی 40 دقیقه تاخیر از خواب بیدار می شوم و علتش هم خواب شب است. باید خیلی دقت کنم که مطابق برنامه ام شام را سر ساعتی که نوشته ام بخوریم تا سر وقت بخوابم. هر چند که این قسمت فقط به من مربوط نمی شه اما باید مدیریت کنم همه سر وقت آماده شام باشند و شام سر ساعت خورده بشه. دیشب یک ساعت دیرتر از برنامه خوابیدم و به تبع آن صبح هم سی و پنج دقیقه دیرتر بیدار شدم.

3- یکی از کارهای مهم برنامه ام چند روزی است به تعویق می افتد در صورتی که مهمترین قسمت برنامه ام هست. نه اینکه به آن توجه نکنم بلکه برایش به اندازه هم وقت می گذارم اما آنقدر که باید پیش نمی روم. علتش از این شاخه به آن شاخه پریدن و عدم تمرکز است. امیدوارم بتوانم با یک سری تصمیمات جدید این عدم تمرکز را هم از بین ببرم و این مهمترین قسمت کارم را هم به نحو احسن انجام بدهم.


پنج از بیست

    نظر

دیروز خیلی سعی کردم به چیزهایی که نوشته ام پایبند بمانم و روز نسبتا خوبی را به پایان بردم. یک جا رفتارم با دخترم بسیار خوب بود و می توانم یک بیست بزرگ به خودم بدهم.

اما از این به بعد تصمیم گرفته ام اشتباهات خودم را بنویسم تا تکرار نکنم و اما اشتباهات دیروز:

 

1- یادم باشد آرامش درونی من از همه چیز مهمتر است و باید در همه مکانها و زمانها آنرا حفظ کنم. مثل یک نوزاد کوچک و ظریف که نیازمند توجه بسیار است. وقتی اوضاع آن طور که من می خواهم پیش نمی رود، وقتی دخترک بهانه می گیرد و حرف گوش نمی دهد وقتی که آشپزخانه را تمیز کردم و ناگهان ظرفی از دستم می افتد و می شکند من باید آرام بمانم چون هیچ چیزی ارزش آنکه بخواهم آرامش درونیم را به هم بزنم ندارد.

2- دیروز خیلی به حرف زدنم دقت نکردم. مکالمات من باید بسیار شمرده و آرام باشد و سعی کنم خیلی قشنگ حرف بزنم. منظور من این است که حرف زدن یک ابزار است و می شود خیلی قشنگ، صحیح و اساسی از آن استفاده کرد. پس باید از این ابزار نهایت استفاده را ببرم.علاوه بر این به چیزها و موضوعاتی که در بارش حرف می زنم خوب فکر کنم. قبلا هم در این باره کمی تمرین کرده بودم: حرف لغو و بیهوده و باطل نزنم. حرفی که نه به درد دنیا میخورد و نه به درد آخرتم. اگر درباره یک موضوع حرف می زنم از این شاخه به آن شاخه نپرم مثال نزنم و هر مثال طرف مقابل را با مثال دیگر ادامه ندهم. این کار اولا باعث پرچانگی می شود و ثانیا باعث می شود زیاد باطل و بیهوده  گفته شود.

3- بیشتر به برنامه ام پایبند باشم. دیروز خوب بود اما می شد بیشتر از این باشد. باید به مهمترین قسمت برنامه ام بیشتر توجه کنم و همه همتم را روی آن بگذارم.

دیگر اینکه باید مصمم تر ادامه بدهم.


چهار از بیست

    نظر

امروز روز چهارم از دوره بیست روزه من است. اینبار سعی کرده‌ام واقعا روی بند بند برنامه ‌ام تمرکز کنم و به اجرای همه آن متعهد بمانم. روی دو تا موضوع هم باید خیلی خیلی توجه داشته باشم. یک مهربان بودن با دخترکم و دیگری آرام و شمرده حرف زدن.

هر چه از فواید آرام و شمرده حرف زدن بنویسم کم نوشته ام. کسی می تونه کلماتی را که از دهانش خارج می شه مدیریت کنه که قبلا ذهنش و افکارش را مدیریت کرده باشه. وگرنه زبان مثل یک ماشین افسار گریخته در مورد موضوعات مختلف کلمات را با هر آرایشی کنار هم می گذاره... بی هیچ هدفی و هیچ افقی. اما آدمی که برنامه داره، ذهنش مرتب و منظمه و دایره لغاتی که استفاده می کنه مشخص و سالمه موقع حرف زدن هم می دونه که کلا به یک موضوعاتی نباید نزدیک بشه و برای موضوعات دیگه هم بلده که انتخاب و نحوه ارائه کلمات را مدیریت کنه.

نکته مهم دیگه ای که برای یادآوری به خودم دوست دارم اینجا بنویسم:

برای اینکه یک کاری را با پشتکار ادامه بدم باید مراحل زیر را رعایت کنم

1- مصمم بودن

وقتی تصمیمیم می گیرم واقعا عزمم را جزم کنم که آن را به انجام برسونم. برای اینکه وسط کار خسته نشم و تصمیمم فراموشم نشه بهتره که هر روز چند دقیقه به نتیجه فکر کنم. به اینکه اگر بتونم کارم را عملی کنم چه نتایج خوب و شیرینی برای من به بار خواهد آورد .

2- راهکار

برای انجام کارهای بزرگ حتما حتما باید آن را به ذرات کوچک خرد کرد. در برنامه ریزی نباید از عنوان های کلی استفاده کنم. امروز فلان کتاب را تمام کنم. این غیر عملی و کلی است. بلکه باید تعداد صفحات را ذکر کنم ( تعدادی که قابل انجام باشه) بعد هم باز آن را به ذرات کوچکتر خرد کنم. آنقدر کوچک که انجام آن کاملا واضح و مشخص و عملی باشد.

3- تداوم

 در انجام هر کاری موانع و مشکلاتی به وجود می آید. مدیریت زمان خیلی مهم است. مثلا من اگر برنامه ریزی می کنم روزی یک مبحث زبان را تمام کنم و جزییاتش را هم مشخص می کنم اما همین که شروع می کنم می بینم از چیزی که تصور می کردم سخت تر و زمانبر تر است پس می آیم با کمی انعطاف فقط مقداری از آن را یاد می گیرم. به جای اینکه بگویم غیر ممکن است و بگذارمش کنار باید بگویم حتما هر مقدار را که  می شود به انجام برسانم. خودم را مقید کنم که طبق برنامه پیش بروم ولو اینکه دقیقا مثل برنامه نباشد. برنامه باید مثل یک قانون مقدس دنبال شود.

4- لذت بردن از کار

معمولا وقتی از برنامه ام گریز دارم و زده می شم که از انجام کارها لذت نمی برم. برای همین واقعا باید راهی برای لذت بردن از کارم پیدا کنم. شاید مثلا زبان آموزی نتایح بسیار خوبی را در دراز مدت برایم داشته باشه اما در کوتاه مدت سختی هم داره اما اگر روش جذابی پیدا کنم می تونم لذت ببرم. در ضمن خیلی از کارها بوده که من از انجامشون بیزار بودم اما با تمرین و تداوم الان اون کارها اصلا برام خسته کننده نیست.

5- تفکر خلاق

یک راهکار دیگه هم که چند سال پیش من باهاش آشنا شدم. تفکر خلاق هست. یعنی وقتی می خواهیم کاری سخت را انجام بدیم که خیلی هم تمایل به انجامش نداریم. تصور کنیم روز به پایان رسیده و ما اون کار را با موفقیت به پایان بردیم.  خودم رو تصور کنم که کارم رو تموم کردم و در حال کشیدن بدنم و کش و قوس دادن به خودم هستم. خودم را ببینم که کارهام خوب و عالی طبق برنامه پیش رفته و تمام شده و من غرق رضایت هستم. تصور کنم که پس از اتمام کارم در حال نوشیدن یک لیوان چای هستم و غرق لذتم. تصور کنم که کارم را عالی تمام کردم و دارم آماده می شم که برم بیرون و ....


جمعه چهل

    نظر

دوره چهل روزه من جمعه به اتمام رسید. اینبار یک دوره بیست روزه را شروع کرده ام که انشالله تا قبل از ماه رمضان به پایان برسانم.

چهل روز دیگر هم تمام شد. تا آدم شدن چقدر فاصله دارم فقط خدا می داند. بعضی وقتها فکر می کنم مثل آدمی هستم که در بیابانم و به هر سو می روم گاهی وقتها فکر می کنم مسیرم درست است اما بیابان چنان بی پایان است که تا مقصد راهم بسیار زیاد است.

پیشرفتها خوب است اما اگر صادق باشم و روراست باید بگویم حتی 1 صدم ظرفیت من هم نیست. من می تونم خیلی بیشتر از اینها پیشرفت کنم. با سرعت خیلی زیاد با راندمان خیلی بالاتر و خیلی خیلی بهتر اما حال ماشینی را دارم که در بین چرخهایش موانع زیادی باشد و سرعت و قدرتش را کم کند و متاسفانه هیچ کدام از آن موانع را نمی شناسم. اگر شناخت بود از بین می بردمشان. واقعا نمی دانم چه چیز باعث می شود از این همه برنامه رنگ رنگی که دارم باز بمانم . چه چیز باعث می شود از سر برنامه ام سرسری بگذرم. یادم برود چه قول و قرارهای نازنینی با خودم گذاشته ام.

یک چیز دیگر هم هست. کمی دلسرد شده ام ............. بهتر است سکوت کنم . حتما از بس عجولم دوست دارم خیلی سریع از اعمالم نتیجه خوب بگیرم.... خدایا خودت به من کمک کن ..