سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

بیست و سه بیست و چهار

    نظر

خودت بلند شو خدا را پایین نیاور!

همه مشکلات آدم از تعاریف غلط و نادرستی است که از آفریدگارش دارد. تصویری که از او می سازد و بعد چنان گرفتار آن می شود که خود نیز نمی داند چطور رهایی پیدا کند. راستی که خدا پرستی هم چقدر زود می تواند به بت پرستی تبدیل شود. و چه راست است که شرک از راه رفتن مورچه ای بر سنگ سیاه ناپیدا تر و مرموز تر است.

خودم هر چند وقت یک بار باورهایم را پالایش می کنم. به خودم یادآوری می کنم خداوند شادی آرامش آسایش و خوبی است. اگر غیر از این می بینی از خود او بخواه و تلاش کن که به آرامش برسی. حقیقتا هر چه از ناقصی و اشکال که به ما می رسد از خود ماست. هر چند اعترافش سخت و دردناک است. اما همین است. تا وقتی که به این باور نرسم به این یقین که خداوند خیر کامل است. سلامتی است، ثروت است، برکت است، آسایش و آرامش و خوشبختی و عشق و... است هیچ وقت خوشحالی واقعی را تجربه نخواهم کرد. هیچ وقت موانع را نمی توانیم از سر راهمان برداریم. خداوند خیر مطلق است. غیر از این در زندگی زیاد می بینیم. چرا؟ چون آمده اند که بیدارمان کنند. می دانم می دانم گاهی وقتها خیلی گیج کننده است. اولین روز این چله را که شروع کردم اتفاقی غیر منتظره برایم افتاد. بارها از خودم پرسیدم چرا؟ چرا اولین روز چله چرا این اتفاق؟ اما خیلی زود به خودم آمدم هنوز جواب چراها را نمی دانم. منتظرم صبر می کنم . حتما دری گشوده خواهد شد و اسرار آرام آرام به گوش محرم خوانده خواهد شد.اتفاقات برای بزرگ کردن ما می آیند.

یادم باشد فکر انسان محدود است. قدرت تحلیل او هم همینطور. فقط باید ایمانش را قوی کند و بداند خداوند خیر مطلق است. ذهنم را پالایش کنم. جز خوبی و نیکویی چیزی در آن نبینم. همه را دوست داشته باشم.


بیست و دوم

    نظر

سلام بر بیست و دو

میشه روز بیست و دوم باشه اما یک شروع تازه باشه. می شه وسط راه باشی اما باز نفس تازه کنی و بگی باز از اول شروع می کنم. یک کارهایی هست که هر روز باید از اول شروع کرد. از اول تمرین کرد.

مثل توکل کردن به خدا. مثل اعتماد به خودش و به هیچ کس غیر خودش. میشه هر روز صبح که بیدار می شم. همه کارهای بزرگ و آرزوهای به ظاهر محال و اتفاقات را به خود خود خودش بسپرم. دارم تمرین می کنم به این ایمان برسم. هر روز کمی بیشتر از دیروز تمرین می کنم. که در ذهنم در دلم هیچ کس و هیچ چیز را شریک قرار ندم. ذهنم و دلم جای برای نور خداوند داشته باشه. ذهن پر از اضطراب فکرهای مشوش، ترس جایی برای چیز دیگری نداره. دل پر از کینه، حسرت، انتقام ناراحتی چطور می تونه جای ظهور نور خداوند باشه.

دارم سفت و سخت تمرین می کنم. الهی به امید تو


بیست و یک

    نظر

روز بیست و یک هم از راه رسید.

انشالله روزها ما را با خودشان به جلو می برند. انشالله ما را نگذارند و بروند.

1- بعد از عید قربان بود. از من رنجیدگی داشت. قرار بود دلم روشن و صاف باشد. پس زیاد به این فکر نکردم که حق دارد یا نه. رفتم و از دلش درآوردم. گاهی وقتها باید روی نفس پا گذاشت. روابط خوب و عالی شد. کینه ها و رنجیدگی های او رفت و من هم یک قدم رو به جلو برداشتم و این روزها روسیاه نیستم.

2- این قصه مربوط به آدم دیگری است. گاهی بعضی رفتارهای نیشدار آنقدر عجیب است که به خودم رجوع می کنم می گویم شاید جایی با او رفتاری داشته ام که سو تفاهم شده. شاید توقعی داشته و برآورده نشده. شاید دلش را بی آنکه بدانم شکسته ام. فکر کردم اما به نتیجه نرسیدم. صحنه های زیادی آمد و رفت اما من مطئن نشدم کوتاهی از من باشد. جمله زیبایی به یادم آمدن. هر کس به طریقت خودش رفتار می کند. بعد تکرار کردم طریقت او این است. لبخند زدم. رفتارهای نیشدار هم به من لبخند زدند. فراموش کردم. اینها نشد ملاک رفتار من با او. یک قدم رفتم جلو. پیش خودم و خدای خودم روسیاه نیستم.

3-  این یکی تازه است رد جمله ای که گفت با همه اتفاقاتی که این مدت افتاده خیلی محکم نشست توی دلم. جمله اش را هم به من و هم به عزیزی گفته بود. نمی دانم شاید میخواست تاکید کند. اینجا نتوانستم بروم دنبال اینکه من کوتاهی کرده باشم. جمله اش درد داشت. دردی که می توانست کورم کند و کر که بزنم زیر همه قول و قرارهایم با خودم. خویشتن داری کردم . روز اولی که شنیدم هنوز همه چیز جای خودش بود زود فراموش شد. بعد از اتفاقات شکننده شدم. غصه ام گرفت که بعضی ها از دور دست طاقت نعمتهایی که خداوند نصیبت کرده را ندارند و راحت به روی تو می آورند و حسرت می خورند. همین حسرت ها .........

به خدا پناه می برم. چطور می شود آدم هیچ کدام از نعمت های زندگی خودش را نبیند... با خودم گفتم اگر دیدمش حتما می گویم. آهای فلانی تو که قرآن می خوانی مگر نشنیده ای که خدا می گوید من به هر کس بخواهم به هر اندازه که بخواهم روزی می دهم. مگر نمی دانی هر کس باید به روزی خودش قانع باشد. وگرنه سنگ روی سنگ بند نمی شود. حتی با فکر کردن به این موضوع بیشتر دردم می آمد. حالا من مانده ام و خودم. زخمی که خورده ام تازه است. خوشبختانه آنقدر دلم تاریک نیست که نبخشمش. خوشبختانه از ته دل بخشیدمش. چقدر در روزهایی که همان نعمتی که او حسرتش را می خورد وقتی داشت از دستمان می رفت به جمله تلخش فکر کردم. بعد با خودم می گویم اگر من جمله مشابهی گفته بودم او چه می کرد. به خودم آمدم همان جمله قشنگ آمد به ذهنم هر کس به طریقت خودش رفتار می کند. طریقت من این نیست. طریقت من مقابله به مثل نیست. من هم زبان سرخی دارم که از قضا جمله های تلخ زیاد بلند است. اما اینها طریقت من نیست. طریقت من هر چیزی است که مرا به خدا نزدیک کند.

توی دلم قرار می گذارم دیگر به این فکر نکنم. فکری که مرا از خدا دور می کند، از ذهنم بیرون می کنم. باید برای اینکه نور خدا بر من بتابد جا باز کنم. تو چه می دانی شاید همه اینها امتحان لیاقت است. با خودم قرار می گذارم توی امتحان لیاقت برنده بشوم.

سبک می شوم. فکرهای بد، جمله های تلخ می روند. به عهد عید قربانم پایبند می مانم. توی سرم جا باز می شود برای فکرهای خوب. توی دلم جا باز می شود برای نور. لبخند می زنم. انشالله که خدا از من راضی باشد.


بیست

    نظر

وَیُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ?61? سوره مبارکه زمر


و خدا کسانى را که تقوا پیشه کرده‏ اند به [پاس] کارهایى که مایه رستگاری‏شان بوده نجات مى‏ دهد عذاب به آنان نمى ‏رسد و غمگین نخواهند گردید (61)

خدایا به آیه های مهربانت دل خوش کرده ام.

دوست دارم روزی آنچنان سرشار از  ایمان بشوم که وعده ات بر من اجابت پیدا کند.

امروز قرارمان به نیمه رسید. پستی و بلندیهای زیادی را طی کردم. نفس خیلی وقتها بر من چیره شد. هر چند دیگر مثل قبل نیست. دلم از کینه خالی شده. از زودرنجیهای بی مورد هم. بر خودم بیش از پیش مسلطم. اما باز نفس است دیگر. گاهی غصه و ناامیدی می آید که بماند. گاهی ترس بزرگتر از یاد تو می شود. خدایا به خودت پناه می برم از هر چه که بخواهد با تو در قلبم شریک قرار بگیرد. سعی می کنم از این به بعد بیشتر جلوی نفس سرکش بایستم.سعی می کنم هر لحظه مراقبت کنم جز یاد تو در هیچ نباشد. سعی می کنم هیچ ترس و وحشت و ناامیدی و غمی را شریک تو قرار ندهم.

خدایا بیست روز است دعایت می کنم. می دانم که شنوا و بینایی. می دانم که تا همین جا هم بسیار معجزه رخ داده اما تو کاملی، ثروت ، برکت، سلامتی و فراوانی هستی. می شود آیا دلهای ما را به نور اجابت دعایمان روشن کنی. من از تو تمام و کمال می خواهم.

 


نوزدهم

    نظر

سلام بر نوزدهم

امروز باید روز تو باشه. همه قدرتها برای خداست اما یادت باشه خداوند انسان را مختار و قدرتمند آفریده. باید اراده کنی بعد می بینی که همه چی چطور متحول می شه. این روزها خیلی چیزها در هم پیچیده شده. اگر نیروی ایمان نبود من نمی دونم الان در چه حالی بودم. اما از امروز دیگه نمی گذارم هیچ چیزی سد راهم بشه. می خوام با اطمینان و ایمان ادامه بدم. تا اینجا همه سعیم این بود که خودم را نبازم. که محکم و استوار باشم تا فرو نریزم اما از همین الان می خوام که رو به جلو برم. پیروز بشم. نه تنها مقاومت و پایداری کنم بلکه موفق بشم. به اهدافم برسم.

برایش حسابی برنامه ریزی کرده ام. باید با پشتکاری تمام ادامه بدم. توی این راه خیلی تنها هستم. خیلی. سعی کردم همراه داشته باشم. روی اطرافیانم اثر بگذارم اما نشد. اما باکی نیست خدا با منه. قرار نیست هر دفعه چیز مانع راهم بشه.

الهی به امید خودت ببینم این اولین روز چطور می شه.