سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز هشتم

    نظر

سلام بر روز تازه

روز هشتم

همین اول بگم که دیشب برنامه ننوشتم. سردرد شدید آمده بود که بماند هنوز هم هست. در عجبم که ذره ای بر خودم کنترل ندارم، بر دردم بر سلامتیم بر شادیم........و چه غرق افسوسم. خدایا من واقعا هر چه در توانم هست دارم انجام میدم. خدایا نمی تونم ترس و اضطرابم را کنترل کنم قبول دارم اما عاجزانه از تو می خوام کمکم کنی. نوری بر قلبم بتابونی که چشمهام بینا بشه و درست و نادرست را تشخیص بدم. خدایا کمکم کن.

نه نمی گذارم شیطان وسوسه ام کند. من ادامه می دهم و یقین دارم این راه نور است. خدایا امیدم را ناامید نکن. از پس ابرهای تیره و سیاه خودت را نمایان کن. بر دلم بتاب. خدایا کمکم کن بصیرت پیدا کنم. من دست از تلاش نمی کشم و آنقدر ادامه می دهم تا راه را پیدا کنم و تو خودت را نشانم دهی. اما کاش بتوانم کمی بر خودم مسلط باشم. خداوند مهربان کمکم کن.

مطمئنم وقتی درد می آید برای بیدار کردن آمده برای هشدار دادن اما ای خدای مهربان برای هشدار چه؟ تا بینایم نکنی نمی فهمم و همچنان درد خواهد آمد. مهربانا از تو یاری می خواهم علت را دریابم.


روز هفتم

    نظر

خدایا بر من ظاهر شو

تا ترس‌ها اضطراب‌ها و غم‌ها بروند.

از روز هفتم باید روز تازه ای بسازم. روزی که همیشه یادم بماند. روزی که هفت را برایم یادآور یک آغاز بزرگ کند. هفت قبلی را باختم. اما هفت جدید را باید جاودانه کنم.

خدایا کمکم کن.

 

 

توی این چند روز چند تا کار را تونستم بگنجانم

1- برنامه ریزی از شب قبل

2- پرهیز از حرف باطل و لغو

خوشحالم بی نهایت و امیدوارم بتونم اینها رو نگه دارم.

امروز باید کاری را به انجام برسانم در جهت همان مبارزه با تنبلی و فرار از انجام کارهای مهم امیدوارم فردا بیام بنویسم کارم به نحو عالی انجام شد.

 


روز ششم

    نظر

از گذر پر شتاب روزها نمی ترسم

وقتی آنها پلی هستند که مرا به تو می رسانند.

دیشب برنامه ننوشتم. چرا ؟واقعا یادم رفت! البته تا حدودی می دونستم باید چه کار کنم اما خیلی زود باید برنامه روز رو تدوین کنم.

دیگه اینکه دیروز تمرین خوبی بود برای چرت و پرت نگفتن و پرحرفی نکردن. یعنی آدم اگر نخواد لغو بگه تقریبا هشتاد درصد حرفهاش حذف می شه. و فقط حرفهای اساسی و به درد بخور می زنه.

خییییییییییییییییییلی خوشحالم که این هفته رو به این کار اختصاص دادم.

باز هم رفتم کمی درباره لغو توی اینترنت مطلب خوندم و اینجا می ذارم که اگر لازم شد باز بهش نگاه کنم

لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا   سوره مریم آیه     62


در آن جا هیچ سخن بیهوده اى نمى شنوند; فقط سخنى که از سلامت و عافیت حکایت دارد به گوششان مى رسد، و در آن جا هر بامداد و عصرگاه رزق خود را خواهند داشت.


وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ سوره مومنون آیه  3

و آنان که از بیهوده رویگردانند 

 

راغب اصفهانی قرآن پژوه بزرگ، لغو را به معنای چیزی دانسته است که به آن اعتنایی نمی شود و انجام دادن آن از روی عقل و تفکر نباشد. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 742)

استاد حسن مصطفوی براین باور است که لغو، اعم از آن است که در کلام، عمل یا موضوع خارجی باشد؛ مثل کلام غیرمفید و کار و عملی که نفع و سودی بر آن مترتب نباشد. (التحقیق، ج 10، ص 208)

 

فقط خدا می دونه که چقدر خوشحالم که دارم لغو باطل گویی را ترک می کنم. حسش مثل شستن لکه های کثیفی و چربی روی گازه. حسش مثل پاک کردن شیشه هایی هست که خاک گرفته و غبار آلود و کثیفن. دارم لکه زدایی میکنم. پاک می کنم. و خدایا منتظر اون لحظه ای هستم که بشینم و به آسمون از پس شیشه های زلال و تمیز نگاه کنم و غرق لذت بشم.

 

 

 

 

 

 


روز پنجم

    نظر

وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ:  و آنان که از بیهوده رویگردانند (مومنون3)

روز پنجم

خدایا نمیخوام سخت گیر باشم باخودم اما فقط از خودم می پرسم آیا توی این پنج روز پنج تا کار واقعا مفید انجام دادم. به جای همین کارهای روتین ظرف شستن و غذا پختن و غیره....که البته غیر مفید نیستن و اتفاقا به انجامشون خیلی هم پایبندم و با عشق انجامشون می دم اما واقعا دیگه اغنام نمی کنن

دیشب برنامه هام رو نوشتم و توی این چند روزه هر روز نوشتم. فکر کنم شاید بهترین راه برای کار مفید انجام دادن، گذاشتن اون کار توی برنامه ها باشه اما چطوری با این همه کار اولویت با اون کار فوق برنامه نیست. شاید باید دیدم رو عوض کنم و بگم مفید چیه و برای خودم دوباره تعریفش کنم.

یک چیز دیگه که داشتم با خودم فکر می کردم. من از این چله گرفتنها هدفم اینه که معنویتم قوی بشه. به کشف و شهود برسم . البته اصلا عجول نیستم و انتظار ندارم  با یکی دو تا چله بشم عارف!! خودم را می شناسم و می دونم که نباید عجله کنم اما فکر می کنم به این جنبه باید توجه کنم و به خودم بگم هدفم تعالی پیدا کردنه و امید داشتن به خدا.

یک وقتهایی توی زندگیم خودم را مقید به انجام کارهای خوبی کرده بودم هر چند شکسته و بسته انجامشون دادم اما نتیجه خوبش تا آخر زندگی با منه. می دونم خدا عجر هیچ بنده ای را ضایع نمی کنه. و از خودش می خوام از این چله گرفتنها نوری در قلبم و در چشمم روشن کنه که در تاریکی ها راه گم نکنم.

دوست دارم تغییراتم را خودم حس کنم. خیلی کارهاست که دوست دارم مرتکبشون نشم اما سرعتم حلزونیه دوست دارم حرف لغو و باطل نزنم. همین تعریف کردنهای چرند و پرند که توش اشتباه و غلط و گاها دروغ و ال و بل زیاده. حرفهای لغو صد من یک غاز بی سر و ته........خدایا کمکم کن.

خوب چون برنامه نوشتنم جا افتاده و دیگه دارم عادت می کنم می تونم بک کار خوب دیگه اضافه کنم: امروز اصلا حرف لغو و باطل نزنم. منظور از حرف لغو پرچانگی، تعریفهای وقت گیر و ذهن منحرف کن در مورد موضوعات نه چندان مهم. ناله کردن و غر زدن در بین تعریفها و هم کلام شدن با دیگران و تاییدشون. بیخود هم هی با سرم کسی را تایید نکنم. حتی بدی کسی را بدون اوردن اسمش تعریف نکنم. خدا می دونه چقدر بیزارم از این تعریفهای دری وری........ و خدا شاهده که بلافاصله بعدش چقدر پشیمون می شم که لغو گفتم و باطل.

این هم معنی لغو که از یک وبلاگ پیدا کردم

 

لغو در لغت

 

حرف احمقانه-حرف بی معنی-حرف مفت–چرت–بیخود –باطل- بیهوده و–اشتباه-لغزشسهو-بیهوده گفتن در سخن -خطا کردن  بیهوده گویی  -هر چیز بی فایده ، خطا و معصیت و آنچه به شمار و حساب نیاید

 

بنابر این"لغو" در لغت به چیزی اطلاق می­شود که مورد اعتنا نبوده و از آن نفعی حاصل نگردد.

 

واژگانِ هزل، لهو و عبث، نیز به معنی کلام و کار بی­اهمیت، بدون قصد و بی­حاصل است؛ و از این جهت با واژه­ی "لغو" هم­معنا می­باشند.

 

لغو در اصطلاح

 

لغو در اصطلاح به سخن بیهوده و یاوه ای گویند که هیچ سود ومنفعتی در بر ندارد.در تعریفی دیگر آورده اند:هر سخنی که در آن ذکر خدای عز و جل نباشد.به هر باطل،لهو،بیهودگی،یاوه،معصیت و هر گفتار و کردار ناپسند لغو گفته میشود که در رأس آن شرک و پایین ترین آن، آنچه نه مفید و نه مضر است و می توان به جای آن کار مفیدتری انجام داد.و در اصطلاح قرآنی به کلام، عمل یا فکر بیهوده­ و باطلی که موجب غفلت انسان از یاد خدا باشد، اطلاق می­شود.

 


روز چهارم

    نظر

1- اعتراف می کنم من در عمرم هر گز کاری را به پیوستگی این چهل و چند روز انجام نداده بودم. جا داره به خودم یه آفرین بگم.«:

2- برای اینکه به یک کار خوبی عادت کنیم سه مرحله داره: 1-ذهن باور کنه که اون کار رو انجام می ده و دوستش داشته باشه 2- تکرار و تکرار اون کار یعنی تصمیم گرفتن اینکه در هر شرایطی انجامش بده حتی اکر فرصت نیست و خستگی هست و ..3- مرحله سوم کیفیته بعد اینکه عادت کرد در واقع نباید از روی عادت انجام بده. مثل نماز خودن اول باید عادت کرد که خوندش در هر شرایطی اما بعد که عادت کرد باید هر لحظه حواسش باشه آگاه باشه که دیگه از روی عادت انجام نده بلکه با آگاهی انجامش بده. جالبه!

3- برنامه امروزم را از دیشب نوشتم. اما باید بگم چون هنوز در مرحله اولم یعنی عادت نداشتن انگار خیلی کیفیت نداره یعنی فقط کلیت برنامه رو می نویسم و روز میگذره بی اینکه کاملا همش انجام بشه.

4- امروز باید خیلی کارها انجام بدم. پس زودتر باید برم فقط قبل از تمام کردن این متن اینو هم بذارم و برم

بدان ، خدایی که گنج های آسمان و زمین در دست اوست ، به تو اجازه ی درخواست داده ، و اجابت آن را بر عهده گرفته است .

تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند ، درخواست رحمت کنی تا ببخشاید ،

و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند ،
و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطه ای پناه ببری ،

و در صورت ارتکاب گناه دَرِ توبه را مسدود نکرده است ،
در کیفر تو شتاب نداشته ، و در توبه و بازگشت ، بر تو عیب نگرفته است ،

در آنجا که رسوایی سزاوار توست ، رسوا نساخته ، و برای بازگشت به خویش شرایط سنگینی مطرح نکرده است ،

در گناهان تو را به محاکمه نکشیده ، و از رحمت خویش نا امیدت نکرده ، بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکی شمرده است .

هر گناه تو را یکی ، و هر نیکی تو را ده به حساب آورده ، و راه بازگشت و توبه را به روی تو گشوده است .

هرگاه او را بخوانی ، ندایت را میشنود ، و چون با او راز دل گویی ، راز تو را میداند ،

پس حاجت خود را با او بگوی ، و آنچه در دل داری نزد او بازگوی ،
غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن ، تا غم های تو را برطرف کند و در مشکلات تو را یاری رساند ...

بخش 10 از نامه ی 31 نهج البلاغه