سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز بیست سوم

    نظر

روزها از پشت هم میان و میرن. زمان می ره عمر می ره جوانی می ره همه چیز می ره و تنها تو هستی که پابرجا خواهی موند.

فکرش باعث می شه وحشتها فرار کنن فکر اینکه تو همیشه بودی و خواهی ماند.

خدای مهربان دلم را آرام کن. خدایا ممنونم از فرصتی که به من دادی اما کمک کن هدرش نکنم و درست ازش استفاده کنم.

اونقدر می نویسم اونقدر تکرار می کنم تا مسیر درست را از بر بشم و هی پرت نشم به بیراهه. خدای مهربان کمک کن با عشق زندگی کنم با عشق نفس بکشم با عشق به دیگران کمک کنم با عشق کارهامو انجام بدم خدایا صمیمانه از تو می خوام اینها رو

برنامم را مرور می کنم.

یک هرشب برای شب بعد برنامه ریزی می کنم.

دو سعی می کنم به برنامه هام پایبند بمونم

سه حرف باطل ممنوع

چهار فکر باطل ممنوع

پنج دقت کنم نمازهام رو با حواس جمع بخونم

شش همه چیز رو به خدا بسپرم و من فقط مثل یک ناظر بهش نگاه کنم.


روز بیست و دوم

    نظر

یادداشت روز بیست و دوم

با تاخیر می نویسم. اما باید بنویسم نوشتن خوب است ذهن را آرام می کند و یادم می آورد چه عهدها که با خود نکرده‌ام

خدایا می نویسم آنقدر می نویسم و ادامه می دم با امید با عشق با صبر تا وقتی به دیدار تو میام حداقل خودم از خودم ناراضی نباشم.

خدایا کمکم کن ظرفیت وجودیم را بالا ببرم.

خدایا کمکم کن نمازهام نماز باشه. غذا خوردنم غذا خوردن نوشتنم نوشتن. خدایا کمک کن در لحظه زندگی کنم و ذهنم مثل یک قایق همینطور از این طرف به اون طرف شناور نباشه. خدایا دستهایم را به سمت تو می گیرم و بلند از تو می خوام که کمکم کنی اضطراب را پس بزنم کینه را دور بریزم و توی دلم امید بکار خدا جون .......

 


بیست و یکم

    نظر

روز بیست و یکم را شروع می کنم.

خدایا شکرت که همه ی چیزهای خوب را به ما ارزانی می داری. ارزانی به معنی واقعی کلمه.......

شروع می کنم امروز رو یک روز تازه سعی می کنم به عقب نگاه نکنم. سعی می کنم جبران کنم. گیرم دور و بر من یک سری آدم طلبکار هستند که وظایف خودشون یادشون می ره و اگر ما کوتاهی کنیم نه با یک نفر که با چندین نفر طرفیم. اشکالی نداره.... یعنی راه حل بهتری سراغ ندارم. اگر بخواهم دائم کارهاشون رو یادآوری کنم رفتارهای بد و نادرستشون رو ناچارا به عکس العملهای نادرست من هم بیشتر توجه خواهد شد. و ناچارا ما دائما در حال پیدا کردن ایراد و جنگ کی بدتره خواهیم بود. این با اهداف من در تعارض هستش . من دنبال زندگی در خط تعادل هستم تعادل با ایجاد اضطراب و تشویش و آشوب جور درنمیاد. من مسئول آرامش سرزمین درونم هستم.

کنترل رفتار دیگران از حد توانم خارجه. ادب کردن دیگران کار من نیست و تربیت کردن آدمهایی که سنی ازشون رفته فقط وقت و انرژی من رو می گیره و با مقاومت اونها مواجه می شه.

من باید اعتراف کنم که این چند روز یادم رفت که جواب کار بد دیگران را با خوبی بدم.

آیه ی شریفه 34 سوره فصلت

ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم
بدی را با نیکی دفع کن , تا دشمنان سر سخت , همچون دوستان گرم و صمیمی شوند .

 

خوب مشکل اینه که آدم وقتی خسته و عصبانیه وقتی تواناییش کم شده و تمرکزش کم هست نمی تونه یادش بیاد در این شرایط چه کار باید می کرده. صادقانه بگم اگر هم یادم می اومد فکر نکنم تواناییش را داشتم. اونقدر منزجر بودم که اصلا دوست نداشتم کسانی که به من بدی کردند تبدیل به دوست خوب من بشن.

فکر می کنم نباید بگذارم کار به اونجاها بکشه به جایی که من سرشار از کینه بشم و خسته باشم. باید خیلی قبل تر حواسم باشه که به دام کینه نیفتم.

 

به هر حال دوباره از اول شروع می کنم.

1- حرف باطل باید دوری کنم و نباید به سمتش برم.

2- فکر بیهوده و باطل ممنوع

3- برنامه ریزی هر شب برای فردا

4- پایبند بودن به برنامه

و اخرین برنامه که می خوام اضافه کنم

5- ریلکس و آرام باشم و مثل یک ناظر بی طرف به اتفاقها نگاه کنم


بیستم

    نظر

بیست روز گذشت و راه به نیمه رسید و من .........

باید تفکر کنم تفکری که از هزار سال عبادت برتر شمرده شده. باید فکر کنم تا خودم را از این چاله بکشم بیرون. توی هر راهی چاله زیاده و وقتی آدم خواسته یا ناخواسته توش افتاده باید هر چه زودتر یه راهی پیدا کنه خودش رو بیرون بکشه وگرنه به چاله نشینی عادت می کنه.

من سالها توی چاله ها موندم. حساسیتم که شاید واقعا هم بی مورد نباشه چون نه تنها به رفتار دیگران به خودم حساسم بلکه به رفتار خودم به دیگران هم دقت دارم. اما باید راهی پیدا کنم که این حساسیت تبدیل به زندان من نشه. یادم بمونه که باید به بیست روز آینده نگاه کنم محکم به جلو برم. همین امروز از چاله درمیام همین امروز کینه ها رو فراموش می کنم و از همین امروز باید یادم باشه که دور و بر فکرهایی که کینه ها را به یاد میاره نچرخم.

یک نفر هست که تحریکاتش باعث شعله ور شدن کینه من میشه و چون اصلا اهل منطق نیست راه حل پیدا کردن آسون نیست. اما برای هر مسئله ای راه حلی هست . چقدر خودم را در امتحانات شکسته خورده حس می کنم............ هر چله مسئله ای پیش اومده که من شکست خوردم. حیف و افسوس

کاش بتونم راه حل پیدا کنم


نوزدهم

    نظر

امروز نوزدهمین روز است و چیزی نمانده که به نیمه راه برسم

یک سناریویی دارم انگار که هر چند وقت یکبار تکرار می شود. و نتیجه همان است. یا باید آن داستان را عوض کنم یا نتیجه را که هیچ کدامش را نمی دانم. حریف ضعیف دوست ندارم. با حریف ضعیف خیلی زود دوست می شوم و جنگ تمام می شود با حریف ضعیف احمق؟؟؟ نمی دانم چه کنم.

خسته ام مثل کسی که باسپاهی نادان می جنگد. خسته ام از دیکته کردن بدیهیات به آدمهای بدیهی زندگیم. خسته ام از درخواست کردن هر چه غیر درخواست کردنی است. خسته ام از راه حل پیدا نشدنی خسته ام از آدمهایی که دور و برم جمع کرده ام و به هیچ کار نمی آیند.

خدایا خسته، غمگین و سردرگمم این امتحان است ابتلا است یا .....چی؟

امروز گفتم دیگر تمام شد من هر چه صبر داشتم تمام شد دیگر تحمل آدمهای عوضی را ندارم اما حذف کردنشان ممکن نیست. شاید زندگیم بپاشد آنقدرها هم که باید بد نیستند اما احمق تا دلت بخواهد.