سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

نوزدهم

    نظر

امروز نوزدهمین روز است.

با خودم می گم نوزده روز گذشت وقتش نشده این یکی هم ببخشی تا همه التهابها بخوابه؟ کوله بار کینه سنگین ترین و بدترین کوله بارهاست.

اما وقتی می خوام ببخشم انگار دارم از چیزی گرانبها دست می کشم. انگار که بازنده ام انگار که بی محبتی ها و رفتارهای سخیفشون را به رسمیت پذیرفتم.

بعد می گم اینها شاید همان چیزیه که اسمش وسوسه شیطانه. خدایا از شر همه بدیها به تو پناه می برم. خدایا ایمانم را قوی تر کن تا بخشیدن دیگران اینهمه سخت نباشه برام. 

انگار یک کیف سنگینی رو روی دوشم حمل می کنم که می خوام ناگهان رهاش کنم. حسم از بخشیدن اینه. نمی دونم چرا این همه به این کیف چسبیدم. کیفی که جز غم و دلتنگی و کدورت نمیاره برام.

می خوام یک دو سه بگم و به یک باره رهاش کنم و با خودم قرار بگذارم دیگه بهش فکر نکنم. نفس عمیق می کشم می گم یک دو سه .......

خدایا تو از من بپذیر.........


سیزدهم

    نظر

قیمت هر کاله ای دانی که چیست              قیمت خود را ندانی ابلهی است

داشتم فکر می کردم توبه کردن چه بی معناست اگر واقعا درک نکرده باشی اشکال کار از کجاست. مثل ببخشید گفتن و معذرت خواهی است که می گویی فقط چون پشیمانی.  اما هیچ ضمانتی نیست که دوباره تکرار نکنی.

باز همان شرایط پیش بیاید همان رفتار و همان عکس العمل و همان پشیمانی و همان معذرت خواهی.............مثال ملموسش همین است که سر بچه مان داد می زنیم پرخاش می کنیم دائم گیر می دهیم اما بعد پشیمان می شویم می بوسیمش و از دلش در می آوریم اما به ساعت نکشیده دوباره همان شرایط ایجاد شود همان کارها را تکرار می کنیم.

راستی چرا توبه ما نتیجه نمی دهد. ما که از ته قلبمان باور به اشتباه بودن کارمان داریم. پس چرا باز و باز و باز تکرارش می کنیم؟؟

خیلی دارم به این موضوع فکر می کنم شاید جوابهای طولانی بشود به این سوال داد اما مهمترینش این است که چون نمی دانیم در همان شرایط چه کار کنیم.

مثلا می دانیم که پرخاش و داد زدن سر بچه اشتباه است و شک هم نداریم اما نمی دانیم وقتی بچه همه تلاشش را کرد که ما از کوره در برویم چه کار باید بکنیم؟ وقتی دائم نق می زند وقتی برای خرید چیزی بسیار زیاد پافشاری می کند وقتی دست روی نقطه ضعفهای ما می گذارد درس نمی خواند تنبلی می کند و و و...... اگر رسیدیم به آن نقطه انفجار چه کار کنیم که منفجر نشویم و طوفان عصبانیت و خشم خودمان را بر سرش خالی نکنیم که بعد هم پشیمان بشویم؟؟

یک مثال دیگر من آدم حساسی هستم می دانم که عکس العمل بد دیگران من را خیلی زود ناراحت می کند. مثلا اگر جایی دعوت باشم و میزبان اخمهایش توی هم باشد اگر کسی حرفی بزند که تویش توهین و گستاخی موج بزند و یا خیلی راحت حقی از من ضایع کند من هر چقدر هم ارام بمانم و به روی خودم نیاورم و همه چیز را به گذر زمان موکول کنم باز هم می دانم که یک جایی منفجر می شوم و شاید عکس العملی به مراتب بدتر از آنچه باید داشته باشم نشان بدهم.

خوب چه کار باید بکنم که کار به آنجاها نرسد و بعد نخواهم پشیمان بشوم؟

گناهان هم همین است چه کار کنم که نرسم به آنجایی که انجامش بدهم که بعد بخواهم پشیمان بشوم و توبه کنم؟

این سوالها خیلی ذهنم را درگیر کرده و می دانم که باید مورد به مورد هر کدام را موشکافی کنم و برایشان جوابها و از آن مهمتر راه حل های قانع کننده داشته باشم. 

حتما به اینها باید فکر کنم........

به نتیجه خوبی که رسیدم اینجا می نویسمش


هفتم

    نظر

همین الان تصمیم گرفتم یک نفر را ببخشم.

با اینکه گمان می کردم دیگه کینه هیچ کسی در دلم نیست اما بود............

حالا فهمیدم که خودم بیشتر از هر کسی نیازمند بخشیدن هستم.

اینجا می نویسم تا یادم بماند که دیگر حق ندارم از یادآوری کارهایت رفتارها و حرفهایت برنجم چون دیگر تو را بخشیده ام.

تو را می بخشم و کوله بار رنجش را همین جا همین امشب اینجا می گذارم و دیگر سراغش نخواهم رفت. 

خدایا به تو پناه می رم که فقط تو بر دلهای ما آگاهی...............


پنجم

    نظر

روز پنجم هم رو به پایان است.

امروز خیلی زود گذشت چون همه روز را بیرون از خانه بودیم خیلی وقت نداشتیم.

هنوز هم خیلی وقتها وقتی در جمع هستیم قول و قرارهایم با من یادم می رود اما وقتی قدم در راه درست می گذاریم انگار شرایط و اوضاع جوری پیش می رود که با همه ضعفها و لغزشها در معرض گناه قرار نگیریم.

بی خیالی بزرگترین نعمت دنیاست. منظورم از بی خیالی، سهل انگاری و بی توجهی نیست. منظورم نادیده گرفتن کارها و رفتارهای ناراحت کننده دیگران، افکار مضطرب کننده، ناامیدی، ترس و این چیزهاست.

تمرین کنیم بی خیال باشیم. می دانم خیلی سخت است اما من این روزها خیلی بهتر از گذشته افسار بی خیالی در دستم است. در زندگی من هم آدمهایی هستند که رفتارها و گفتارهایشان به هیچ وجه مطابق میل من نیست. هر بار که همدیگر را می بینیم خاطره ای به خاطرات ناخوشایند قبلی اضافه می کنند. سالها پیش به خاطر آنها زندگی را به کامم تلخ می کردم. ساعتها و روزها ذهنم درگیر رفتارشان می شد. اما حالا در دلم می گویم بی خیال بابا............ و واقعا نمی گذارم ذهنم درگیرشان بشود. برای همین کم کم اصلا یادم می رود که در سنگر کینه ورزی هستند و من باید مقابله به مثل کنم. مثل آدمی که تنهایی بازی می کند حتما آنها هم کم کم از این بازی یک طرفه خسته می شوند. توپ پینگ پنگشان که به سمت من پرتاب می شود به دیوار می خورد و من ادامه نمی دهم به همین سادگی.............

می دانم خداوند دوست دارم که دلم از عشق همه سرشار باشد اما واقعا دوست داشتنشان سخت است........ حالا می خواهم کم کم دوستشان داشته باشم............. چه ترکیب سختی چطور آدم می تواند کسی را که اینهمه خاطره بد از آن دارد نه تنها ببخشد بلکه دوست داشته باشد؟؟؟!! خودم هم نمی دانم. اما مطمئنم که می شود. مثل همه چیزهایی که روزی برای من غیر ممکن بود و حالا شد.

می دانم خودم لایق عشق هستم، لایق عشق، لایق محبت و دوستی. این رفتارهای ناخوشایند هم که از آنها سر می زند رسولانی هستند که آمده اند که وظیفه شان را انجام بدهند و بروند. رسولانی که برای قوی تر کردن ایمان من به کمکم آمده اند. پس به جای غمگین شدن سعی می کنم از آنها استفاده کنم .

وقتی می گویم خدایا خودت چشم و گوش من باش دیگر از توطئه ها و دشمنی هایشان نمی ترسم. از اینکه چه پشت سرم می گویند و چه چیزهایی برای من خواب دیده اند. نگهبانی مثل خداوند دارم. قول داده ام چشم و گوش خودم را بر کارهای آنها ببندم و خداوند مواظب من باشد.

 

 

از وقتی این طوری تصمیم گرفته ام خیلی از اینکه کاری کنم که کسی از من برنجد می ترسم. می گویم شاید او هم خداوند را چشم و گوشش کرده باشد. شاید او هم چشمهایش را بر من ببندد تا چشم های روشن تر و آگاه تری مرا نظاره کند..... وای بر من که هیچ قدرتی بالاتر از خداوند نیست........ خدایا کمکم کن پیش تو از دروغگویان و دورویان نباشم.


روز سوم

    نظر

دفترم را که باز کردم چشمم افتاد به جمله زیر کهنوشته بودم:

خدایا چشمم و گوش و ذهنم را بر هر آنچه نمی پسندی می بندم تا تو در دلم بتابی. خدایا خودت چشم و گوش و ذهن باش.

حالا می نویسم خدایا کمک کن از راستگویان باشم!

شما هم امتحان کنید و در این لذت بی پایان تسلیم شریک باشید.

برای هم دعا کنیم.