سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

بیست و نهم

    نظر

روز بیست و نهم را خیلی خوب شروع کردم. مراقبه کردم و رفتم نان گرم برای صبحانه خریدم.

به دخترک به آرامی گفتم قبل از اینکه برود سراغ کارهای خودش تختش را مرتب کند که گفت نمی تواند و الان کار دارد. توی دلم گفتم مگر چند روزه که داری باهاش تمرین می کنی ؟ بهش فرصت بده یاد می گیره. به دخترک گفتم باشه.

چند دقیقه بعد دیدم مشغول مرتب کردن تخت است!

یک چیزی هست که معمولا برای تغییر عادتها فراموش می شود و آن دادن زمان است. واقعا امکان پذیر نیست که امروز تصمیم بگیرم که دخترک منظم بشود و بعد او هم بگوید چشم و همه چیز درست بشود. اولا زمان می برد که او با شرایط جدید کنار بیاید. مثل هر آدم دیگری اول مقاومت می کند. بعد که می بیند جدی است سعی می کند با آن کنار بیاید و بعد کم کم عادت می کند و می بیند که این عادت چقدر به کیفیت زندگیش کمک می کند پس سعی می کند حفظش کند.

حتی وقتی برای خودم هم تصمیم می گیرم که کاری را منظم انجام بدهم، به چیزی عادت کنم یا عادتی را ترک کنم کلی زمان می برد. یادم است سالهای اول ازدواجم بسیار بی نظم بودم. هیچ وقت ظرفها را به موقع نمی شستم. کلا شبها فکر می کردم چه عجله ای هست فردا که خانه ام پس ظرفها را فردا می شورم. فردا صبح با آشپزخانه ای در هم و برهم روبه رو می شدم که هیچ رغبتی به داخل شدن به آن نداشتم. از آنجا که دیر بیدار می شدم نزدیک ظهر باید در همان جای نامنظم غذا هم درست می کردم و دوباره ظرف روی ظرف تلنبار می شد. کم کم از آشپزی هم بیزار شده بودم. از ظرف شستن هم. چون هر روز حجم زیادی از ظرفهای کثیف را باید می شستم.

سالهای بعدتر که تجربه ام بیشتر شد یاد گرفتم ظرفها را شبها بشورم. تا جایی که صبح ها وارد شدن به آشپزخانه تمیز و مرتب یکی از لذتهای شروع صبح تازه بود. الان اصلا برای من قابل تصور نیست که ظرفها شب تا صبح توی سینک بماند! حتی اینکه قبل از خواب گاز تمیز نشده باشد و کف آشپزخانه تمیز نباشد هم برای من قابل قبول نیست.

چند تا عادت هست که باید در دخترک نهادینه کنم. اول آرامش و عصبانی نشدن!

این هفته باید روی این اصل تمرین کنم.

اول اینکه وقتی دخترم عصبانی می شود معمولا سرش داد می زنم و می گویم حق ندارد برای چیزهای بی اهمیت اینقدر عصبانی بشود!

روش من درست نیست و تا الان به آن فکر نکرده بودم که کار اشتباهش را با یک اشتباه به او گوشزد می کنم.

دوم اینکه برای بالابردن طمانینه و آرامشش باید در برابر عصبانیتشهایش آرام بمانم و همانجا شروع نکنم درس اخلاقی بدهم.

وقتهایی که سرش داد نمی زنم سعی می کنم توضیح بدهم نباید عصبانی باشد. این را خودش هم حتما می داند اما بلد نیست عادت ندارد. پس این بار در برابر هر بار عصبانیت او آرام می مانم و سکوت می کنم بی هیچ حرف و حرکتی.

سوم و از همه مهمتر اینکه آدمها بنده عشق و محبتند. اگر بچه ها از عشق و محبت پدر و مادرشان سیراب نشوند هر دستور و روش تربیتی را تنبیه و سخت گیری تلقی می کنند. اما اگر به درخواست بچه ها پاسخ داده بشود عشق و محبت نثارشان بشود و به حرفهایشان خوب گوش داده شود حتما از سر محبت هم که شده به حرف والدینشان گوش می دهند.