سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روز چهارم

    نظر

اول از همه بنویسم دیروز روز بسیار عالی را گذراندم. خیلی آرام بودم و با کمی ارفاق به خودم نمره کامل را می دم. رفتارم با دخترم عالی بود. به خودم تبریک می گم و این یه تبریک واقعی از آدمی مثل منه که اغلب از خودش ناراضیه!

دیروز با هم رفتیم بیرون خرید کردیم و برگشتیم . همه چیز در نهایت آرامش و خیلی خوش گذشت. خدایا شکرت!

امروز هم باید خوب باشم. حتی اگر هیچ کدوم از شرایط مساعد نباشه. فقط خدا می دونه که بعضی وقتها چقدر سخته خوب بودن و به عهد خود وفادار موندن. من فقط یک مادر نیستم نقشهای دیگری هم توی زندگی دارم بعضی وقتها این نقشهای جورواجور کار مادری را سخت تر می کنه. اما مادری کردن از نقشهای دیگری که دارم خیلی آسون تره.  خدایا فقط خودت می دونی که بعضی وقتها چقدر مستاصل می شم. اما می دونم نباید بگذارم هیچ چیز آرامش من را به هم بزنه. هر چند سخت باشه اما باید تمرین کنم.

امروز هم باید روز خیلی خوبی باشه . حتی بهتر از دیروز باید باز هم تمرین کنم تا به عهدی که با خودم بستم متعهد بمونم. تا وظیفه مادریم را درست انجام بدم حتی اگر هیچ کس وظیفه اش را درست انجام نده.

خدایا کمکم کن فرزندی صالح تربیت کنم. می دونم تنها چیزی که از آدم باقی می مونه اعمالشه و برای یک مادر چه عملی بالاتر از اینکه فرزند خوبی تربیت کنه. فرزندی که با خودش و دنیای اطرافش در تعادل و صلح باشه. عاشق زندگی باشه و هر جا که باشه فقط  اثری از عشق و محبت از خودش جا بذاره.

 

یک مدتیه دارم به این جمله که « آنطوری باش که دوست داری فرزندت باشه» فکر می کنم. من دوست دارم فرزندم ارام و مهربان باشه . پس من باید باهاش مهربان و آرام باشم. دوست دارم رفتارش محترمانه باشه. پس من باید باهاش محترمانه رفتار کنم. دوست دارم کلمات مودبانه به کار ببره. پس من هم باید کلمات مودبانه به کار ببرم. دوست دارم کمتر با همبازی هاش جر و بحث راه بندازه. پس من باید توی خونه کمتر باهاش داد و فریاد کنم. دوست دارم اعتماد به نفسش زیاد بشه پس من اصلا نباید سرزنشش کنم و اشتباهاتش را بهش یادآوری کنم. دوست دارم کمتر غر بزنه پس من هم باید غر زدن را تعطیل کنم.

از دیروز دارم متمرکز تمرین می کنم. دارم باهاش مثل یک مهمان عزیز رفتار می کنم. حتی وقتی از من یک لیوان آب می خواد توی یک لیوان قشنگ می ریزم و با یک کلمه محبت آمیز به دستش می دم. ناهار را توی ظرفی که دوست داشت ریختم. الان روز چهارمیه که در برابر غرغر کردناش و بعضی بدقلقی هاش خیلی آرامش و صبر به خرج می دم. خودش هم خیلی آرام شده. ازش خواستم بعد از بیدار شدن از خواب تختش را مرتب کنه. مثل همیشه باز هم یادش رفت اما من غر نزدم. بهش نگفتم باز هم یادت رفت! باید همه چیز را صد بار بهت یادآوری کنم! فقط گفتم لطفا تختت را مرتب کن و اون هم با کمی تاخیر بالاخره تختش را تمیز کرد. می دونم باید خیـــــــــــــلی صبور باشم. نمی تونم عجولانه منتظر نتایج دلخواهم باشم. رفتار فرزندم حاصل تربیت چند ساله حالا هم حداقل باید به همون اندازه وقت بگذارم تا بتونم همه چیز را یه حالت ایده آل نزدیک کنم.

با هم کتاب می خونیم، با هم آشپزی می کنیم، با هم حرف می زنم. سعی می کنم در مورد مسائل مهم باهاش حرف بزنم. بهش تاکید می کنم که این حرفها را فقط به اون می گم برای اینکه بهش اعتماد دارم. مسلما توی این چهار روز اون تغییر خاصی نکرده. اما مگه رفتارهای اون توی چهار روز به وجود آمده؟

همینطور باید ادامه بدم. کارهایی که دوست دارم توی این چهل روز ادامه بدم:

1- اصلا غر نزنم

2- اصلا سرزنش نکنم

3- وقتی دائم از من می خواد چیزی را بخرم براش با آرامش براش توضیح بدم چرا نمی خرم

4- وقتی تبلت دستشه به طور غیر مستقیم اون رو ازش جدا کنم

5- تسلیم درخواستهای نادرستش نشم

6- در برابر لجبازیهاش سکوت کنم.