سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

زمر دوست من است

    نظر

 

آدم خوشبختی هستم که حداقل با یکی از سوره های قرآن دوستم. زمر دوست من است دوست مهربان و دانایم که کمتر تاریکی بوده که دستهایم را نگرفته باشد. سیاهی نبوده که نور نشده باشد و نپاشیده باشد توی حال و روزم. زمر دوست با وفایی است که برای همه دردها دوایی دارد برای همه بن بستها راهی دارد و برای همه گره های کور راه حلی.

خسته بودم. باید تصمیم می گرفتم. راه تاریک و غمگین بود و تهش نامعلوم. دوست نداشتم کوتاه بیایم. کوتاه آمدن دردداشت. کوتاه آمدن مثل بازنده شدن بود. دوست نداشتم بازنده میدان ستیزه باشم.

شب زمر خواندم. گفت تو فقط بنده یک خدا باش.  زمر در من جوشید. در رگهایم جاری شد، در استخوانهایم، در نفسی عمیقی که کشیدم و در اشکهایی که سرازیر شد. کوله بار سنگینم ناپدید شد. چشمهایم روشنی گرفت و دیدم بازنده واقعی کسی است که خودش را بنده هزاران خدای کج و ماوج و زشت و کریه کند.