سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

ده از بیست

    نظر

دیروز روز دهم بود و دیروز به نیمه راه رسیدم.

بی برنامه شده ام. درس عبرتی باشد برای روزهای آینده که از اول دنبال کارهایی که انژی آدم را تحلیل می دهد نروم. دنبال راه حلهای مسالمت آمیز و کم خرج بگردم. تا انرژی کمتری و وقت کمتری خرج کنم. درس عبرتی باشد برای دستیابی به هیچ هدفی ولو درست و مقدس نفسم و غرور و خود بینی را راهنمای راهم قرار ندهم

مثل زمانی که حضرت علی داشت با پهلوانی می جنگید و وقتی اون شخص به روی حضرت آب دهان انداخت حضرت علی دست از جنگیدن کشید

گفت من تیغ از پی حق می زنم                بنده حقم نه مامور تنم

شیر حقم نیستم شیر هوا                     فعل من بر دین من باشد گواه

این نکته را من خیلی بهش توجه ندارم  دیو نفس. با خودم تکرار می کنم دیو نفس دیو نفس دیو نفس...

کجا باید خودم را محترم بشمارم و کجا دیو نفس است چه من و دیو به هم آمیخته ایم. واقعا نمی دانم کجا منم و کجا دیو..........

 

خدایا دورهای چهل روزه متعددی را گذرانده ام تا حالا باید پرده های بیشماری از جلوی چشمانم برداشته می شد اما هنوز درگیر نفس خودم هستم.

در چگونگی چله گفته شده باید خود را فراموش کنی و فقط به یاد خدا باشی

من در این مدت خیلی درگیر خودم بودم. به من بی احترامی نشه، من خسته نشم، حقوق من نادیده گرفته نشه، بچه به حرف من گوش بده، همسر با من درست رفتار کنه. من من من ...........اگر در خق خودم بی انصاف نباشم باید بگویم جاهایی بوده که کارم را برای رضای تو انجام داده ام اما خوب همه جا نبوده. جاهایی بوده که دوست داشتم فرزندم خوب بزرگ بشه، نه به خاطر من. جاهایی بوده چیزهایی را به خاطر خود همسر بهش تذکر دادم. کارهایی بوده که خسته بودم اما با انرژی انجام دادم و جا نزدم چون می دونستم هیچ کس هم که نبینه تو می بینی. هر چند کوچیک و ناچیز اما تو راضی میشی.  در این مدت باقی مانده کاش یاد بگیرم همه چیزم رنگ و بوی تو بگیرد.....

خوابم، تربیت بچه، خوبی به همسر و مادر و پدر ..............