سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

شنبه یازدهم

    نظر

روز شنبه نشد که بنویسم باید یک فکری بکنم برای روزهایی که کار پیش می آید و من دیگر یک زن خانه دار در خانه نیستم. با خیابانهای شلوغ و پر رفت و آمد تا از خانه می زنم بیرون ظهر می شود. باید به فکر روزهای این چنینی باشم.

روز شنبه اتفاق دیگری هم افتاد و باعث شد من شک کنم. همیشه وقتی مراقبه می کردم همین شک را داشتم. من اصولا آدم اهل دعوا و جر و بحث و قهر و قهر کشی نیستم. طبیعتم برای جنگیدن ساخته نشده. از وقتی به مراقبه علاقه مند شدم و درباره زندگی آرام خواندم هم به این برداشت رسیدم که کلا نباید سر جنگ داشت اما حقیقتا دچار یک تعارض شده بودم. وقتی کسی حقم را دو دستی می گیرد، وقتی حقوق من نادیده گرفته می شود وقتی طرف مقابل نه اهل حرف و انتقاد است نه فهم و شعورش قد می دهد که تو را ببیند و حقت را له نکند باز هم باید سکوت کرد و گذشت. پس تکلیف دفاع از حق و اینها چه می شود........

این شک بزرگ همیشه بامن بود و شنبه من را به یک اشتباه وادار کرد. صدایم را بالا بردم و اعتراض کردم اعتراض که نه داد زدم و انگار بخواهم انتقام همه سکوتها و تحمل کردنهای این مدت را بگیرم.نتیجه اش خوب ناگفته پیداست. هدر دادن انرژی و آدمی که اهل قهر نیست بلد هم نیست قاعدتا ادامه بدهد و کوتاه می آید مثل کسی که جنگ را شروع کرده تجهیزاتش را هدر کرده و بی نتیجه با دستهای خالی برگردد.

نتیجه اینکه از حقم دفاع کنم نباید از آن بگذرم اما راهش داد و بیداد کردن نیست. روش مسالمت آمیز است. این بحث خیلی طولانی و زمان بر است خودم هم هنوز به درستی راهش را نمی دانم باید فکر کنم ..............