سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

قانون دوم: 2- جایگزین کردن کلمات و رفتارها

    نظر

بعد از شناسایی ریشه‌ها نوبت به مرحله مهم‌تری می‌رسد و آن هم برطرف کردن آنهاست. همانطور هم که قبلا نوشتم روش مستقیم برای من کارساز نبود. یعنی اینکه از همین الان تصمیم بگیرم دیگر تهدید نکنم دیگر سرزنش نکنم و دیگر عصبانی نشوم به تنهایی دردی را دوا نمی‌کند. بارها از رادیو و تلویزیون شنیده‌ایم به جای اینکه به یک نفر فقط بگویید این کار را نکن، آن کار را نکن، این حرام است، آن زشت است، بهتر است این را هم بگویید که چه کار بکند چه کاری زیبا و رواست. من هم همین اصل را سرلوحه قرار می‌دهم. یعنی با خودم تکرار نمی‌کنم عصبانی نشو، سرزنش نکن، تهدید نکن. بلکه همه این بدها را که مرا به ستوه آورده جایگزین می‌کنم. یعنی به جای تمرکز به روی بدها، حواسم را به خوبها جمع می‌کنم.

 1 حذف: تهدید و سرزنش را رها می‌کنم و به کار نمی‌بندم.

چرا حذف می‌کنم؟ چون روش سودمندی نیست، کمتر مرا به نتیجه رسانده، مضراتش بیشتر از مزایایش است.

2 جایگزینی: همدلی و همیاری را جایگزین می‌کنم.

چگونه و چه روشی: 1- آرام و با طمانینه حرف زدن را به جایش می‌گذارم. 2- همینطور دنبال اسم نزدیکانم، عزیزم و جانم می‌گذارم. 3- به جای مقابل کسی بودن در کنارش قرار می‌گیرم.

مثال:

 مهمترین موقعیت تهدید و سرزنش خانه ما رفتارهای دخترم است که بیشترین وقتمان را با هم می‌گذرانیم. هر روز برای اینکه مشق‌هایش را بنویسد باید صد بار تکرار کنم دفتر و کتابهایت را بیاور. بعد من تهدیدهای با اساس و بی اساس را به کار می‌برم. گاهی تهدیدهای با اساسم را عملی می کنم یعنی تنبیه می کنم (الحمدالله به وحشی گری در تنبیه عادت ندارم). بعد ساعتهای آخر شب در حالی که هر دو خسته هستیم تکالیف را با سرزنش زیاد من و سکوت او و گاهی جیغ و فریاد او به پایان می‌بریم. اگر هم ناگهان یادش بیفتد که برای فردا باید چیزی می‌خریدیم که یادش رفته یا وقت نیست که من می‌زنم به سیم آخر و با تهدید و خشم و عصبانیت من به خواب می‌رود.

راه حل: می‌خواهم از این به بعد قانون اول یعنی برنامه‌ریزی را برای دخترم هم به کار ببندم. یعنی بعد از برگشتن از مدرسه ساعت مشخصی برای تکالیف داشته باشد. سر آن ساعت مشخص من همراه او و در کنار او دفترهایش را می‌آورم. قبلا یک مدت کوتاه این کار را کرده‌ام که همیشه با مقاومت دخترک و جیغ و فریادش مواجه شده‌ام. چون او کلا از مشق نوشتن بیزار است. اما اینبار می‌خواهم تا جایی که می‌شود آرام بمانم و واقعا اگر حل نکرد هیچ نگویم تا نتیجه رفتارش را به طور طبیعی ببیند. یعنی اجازه بدهم همانطوری برود مدرسه.

به هر حال سعی می‌کنم در کنارش باشم یعنی من هم برای مشق نوشتنش چند وقتی زمان بگذارم و همش به کمک جمله‌های امری و دستوری که منجر به تهدید و تنبیه است نخواهم مشق‌هایش را بنویسد.

یادآوری به خودم: حتی اگر این روش جواب ندهد بهتر از روش قبلی است. چون روش قبلی هم که همراه با تهدید و سرزنش بود جواب نمی‌داد و به علاوه هر دوی ما را عصبی و ناراحت کرده بود.

مثال: من خیلی وقتها مادرم را سرزنش می‌کنم که به حرف من گوش نکرد و اسمش را جایی برای ورزش ثبت نام نکرد. مشکل اضافه وزن و چیزهای دیگر را هم هر بار به او یادآوری می‌کنم و یادش می‌آورم که فلانی رفته ورزش کلی وزن کم کرده. تا حالا به رفتار زشتم فکر نکرده بودم الان که می‌نویسم به زشتی رفتارم پی برده‌ام و واقعا شرمنده‌ام.

راه حل: می‌خواهم اسمش را با خودم در یک کلاس بنویسم و همراهش بروم. اگر هم وقتهایمان با هم جور نشد. وقتی ثبت‌نامش کردم چند باری همراهش بروم و یا موقع برگشتن بروم دنبالش. اگر با همه اینها نخواست و گوش نکرد بپذیرم که واقعا مجبورش نکنم کاری را که دوست ندارد بکند و به عبارت دیگر دست از سرش بردارم. همانطور که هست بپذیرمش و اینهمه سرزنش نکنم.